نگارنگار، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 17 روز سن داره

نگارم دخترم

عزم سفر به دیار طوس

دوستای گلم سلام .بالاخره داره روزی که من چند وقته منتظرشم می رسه . بله فردا عازم مشهدیم .نمی دونید چه حس خوبی دارم .از خیلیها شنیده بودم که عرفه تو حرم اقا خیلی حال خوبی داره و کلی از خدا خواسته بودم این زیارت رو قسمتمون کنه . خیلی خوشحالم .ما تا عید قربان مشهدیم و از طرف همه دوستای خوبم نایب الزیاره .ایشالا هرکی   دلش عرفه مشهده خدا روونه حرمش کنه .  
9 مهر 1393

يه مطلب :خنده يا غم

چند روزه كه چشمهاي من عفونت كرده ،ديروز كه مي خواستم برم دكتر ديدم كه نگار هم از مهد برگشته و تب داره .همش ميگه گوشم درد مي كنه . منم گفتم هردومون مي ريم دكتر .هم واسه من چشم پزشك و دكتر اطفال هم واسه نگار . وقتي وارد مطب آقاي دكتر( دكتر اطفال) شديم دكتره از نگار خيلي خوشش اومد و شروع كرد به تعريف از نگار .وسط نسخه نوشتن هم هي برميگشت يه نگاهي به نگار مينداخت و مي خنديد و مي گفت خيلي نازه دخترتون .خلاصه نسخه نوشتن ايشون نيم ساعت طول كشيد و وقتي بيرون اومديم ديدم سه تا آنتي بيوتيك رو با هم تجويز كرده و سه تا داروي اشتباهي كه اصلا ربطي نداره نوشته و چند تا هم نوشته و بعد خط زده . من موندم كه اين دكتر فكرش كجا بود يا با ديدن نگار كجا رفت...
27 شهريور 1393

تیر و رمضان ما

بازم ماه رمضان و سحرهای بیدار امسالم خدا بهمون توفیق داد که یه ماه رمضون دیگه زنده باشیم و دعای سحر بخونیم .یه شب قدر دیگه الهی العفو بگیم و یه عید فطر دیگه والمسلمین عیدا . فردا شاید عید باشه و شایدم نباشه .من که خیلی از تموم شدنش ناراحتم .نه اینکه فکر کنید می خوام خودمو مومن جلوه بدم .نه .ولی تو این ماه یه امیدهایی دارم که تو ماههای دیگه احساسش نمی کنم .درست مثل محرم که یه عشقی توشه که تو هیچ ماه دیگه ای نیست . امسال ماه رمضون خوبی بود .خدا بهم اجازه داد که یه بار دیگه سر سفره محبتش بشینم .تنها حسرت این ماهم این بود که کاش بازم نزدیک اذون صدای ربنای شجریان رو بشنوم . نگار امسالم کلی خاطره از خودش به جا گذاشت .مثلا تا وقتی بستنی...
5 مرداد 1393