نگارنگار، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره

نگارم دخترم

تیر و رمضان ما

1393/5/5 9:07
نویسنده : مامان نگار
1,425 بازدید
اشتراک گذاری

بازم ماه رمضان و سحرهای بیدار

امسالم خدا بهمون توفیق داد که یه ماه رمضون دیگه زنده باشیم و دعای سحر بخونیم .یه شب قدر دیگه الهی العفو بگیم و یه عید فطر دیگه والمسلمین عیدا .

فردا شاید عید باشه و شایدم نباشه .من که خیلی از تموم شدنش ناراحتم .نه اینکه فکر کنید می خوام خودمو مومن جلوه بدم .نه .ولی تو این ماه یه امیدهایی دارم که تو ماههای دیگه احساسش نمی کنم .درست مثل محرم که یه عشقی توشه که تو هیچ ماه دیگه ای نیست .

امسال ماه رمضون خوبی بود .خدا بهم اجازه داد که یه بار دیگه سر سفره محبتش بشینم .تنها حسرت این ماهم این بود که کاش بازم نزدیک اذون صدای ربنای شجریان رو بشنوم .

نگار امسالم کلی خاطره از خودش به جا گذاشت .مثلا تا وقتی بستنی و هله هوله بود می گفت روزه نیستم آخه من بچه ام اما به محض اینکه می گفتم نگار بیا غذا بخور می گفت :اه مامان مگه نمی دونی من روزه ام .

یه کار دیگه نگار تو ماه رمضون این بود که هرشب موقع خواب می گفت مامان منو سحر بیدار کن اما هیچ وقت بیدار نشد تا دیشب که دقیقا موقع اذون بیدار شدو گفت تو چی خوردی تنهایی ؟منم شیر می خوام .

تو این ماه ما چند بار افطاری دادیم که یه بارش خیلی شلوغ بود و منم اصلا نتونستم عکسی از اون شب داشته باشم .البته تمام مهمونی های افطار ما با سحر هم همراه بود .

شب نوزدهم منو نگار دو تایی شله زرد نذری درست کردیم .موقع هم زدن نگار برای همه دعا کرد مخصوصا اونایی که بچه ندارن .دعای نگار برای کسایی که دوست دارن بچه داشته باشن :خدایا به اونایی که بچه ندارن یاد بده که چه جوری بچه داشته باشن .

شب بیست و یکم هم حلوای نذری درست کردیم و نگار با باباش رفتن و پخش کردن .امسال ما دو بار رفتیم نمایشگاه بین المللی قران .بار اول دیر رسیدیم همه غرفه ها رو ندیدم  یه همین خاطر سه رو بعد دوباره رفتیم .خیلی خوب بود من عاشق فضای اونجا شده بودم .

یه بارم رفتیم مصلی نمایشگاه عفاف و حجاب و من یه چادر خریدم .

این ماه تمامش خاطره بود .اما وقت کمه و منم نمی خوام زیاد توضیح بدم .آخه الان بدجوری تشنمه .عکسا رو می ذارم و ایشالا بعد از تعطیلات عید بازم برمی گردم.

نگار تقریبا تمام تجهیزات جنگی توی باغ موزه دفاع مقدس رو  بالا رفت .یه جوری به خودش افتخار می کرد که انگار واقعا تو صحنه جنگه

برای دیدن بقیه عکسا لطفا بیاید ادامه مطلب

یه آقایی بود که نقالی می کرد و نگار به شدت از داد زدناش و قیافش ترسیده بود

بعد از کمی حرف زدن با نگر و توجیح کار نقال نگار کم کم آروم شد و برنامه رو تماشا کرد

 تو غرفه کودکان نگار بازی کرد و نقاشی کشید

اینم از سوغاتی های شهر ما در نمایشگاه قران در باغ موزه

نمای باغ موزه تو شب

یه سفره عقد تو نمایشگاه بود که بازدیدکننده ها اگه دوست داشتن می رفتن و توش عکس می گرفتن

هر غرفه ای که با کودکان سر و کار داشت نگار هم دعوت میشد قران می خوند و جایزه می گرفت

اینم نگار درست در زمان افطار در مصلی تهران

انتخاب نگار از نمایشگاه عفاف وحجاب

 و اینم دیگ شله زرد نذری ما

 و حالا آماده پخش شدن

اینم حلواهای شب بیست و یکمه

پسندها (3)

نظرات (11)

حمیده
5 مرداد 93 19:02
الهی فدات شم خاله... که چه جمله ای داشتی واسهء اونایی که بچه میخوان ... ایشالا خدا زوده زوده زود... بهشون یاد بده
حمیده
5 مرداد 93 19:04
وای وای وای..... دلم خواست...
رها
5 مرداد 93 19:59
عاشقه معصومیته تو نگاهتم نگار قربونه اون چشای خوشگلت بشم من
مامان نگار
پاسخ
خدا نکنه دوست خوبم .
مونا
6 مرداد 93 10:52
نماز و روزه و عباداتتون قبول باشه...توی این افطار آخری و روز عید من رو هم از دعاتون فراموش نکنین قربوووووووووووووووون نگار عسلیییییییییی...ای جاااانم چه دای با مزه ای کرده که یاد بده بهشون چه جوری بچه دار شن ببوسش از طرف من تعطیلات خوش بگذره بهتون
مامان نگار
پاسخ
ممنونم عزیزم .شما هم برای ما دعا کنید
مون
6 مرداد 93 10:54
چه جیگری شده ماشالا با مقنعه هه
مامان روژینا
6 مرداد 93 11:48
و چقدر سخت است که این عزیزترین عید را بدون آن عزیزترین غایب از نظر بگذرانیم اللهم عجل لولیک الفرج . . . حلول ماه شوال و عید سعید فطر مبارک باد . . .
مامان نگار
پاسخ
ممنونم ریحانه جون
مامان باران
6 مرداد 93 13:39
طاعات و عباداتتون قبول و التماس دعا عززززززیزم اینقدر قشنگ دعا می کنی درضمن مقنعه هم خیلی بهت میاد خوشگل خانوم
مامان نگار
پاسخ
ممنونم عزیزم
بابا و مامان
6 مرداد 93 17:59
قربون محبتت عزیز دلم
بابا و مامان
6 مرداد 93 18:08
عزیزم نماز روزهاتون قبول فدای نازنینم بشم چه مقنعه خوشگلی سر کردی
بابا و مامان
6 مرداد 93 18:09
ای وای مامان اون حلوا اخریه منم می خوام رفتم بپزم
مامان نگار
پاسخ
به سلامتی .من عاشق حلوای پر عطر و بو با چای ام
مامان آنيسا
8 مرداد 93 16:09
عزیزم عکسا همه قشنگ بودن بخورم من این فسقلی رو تو رو خدا براش اسپند دود کناون پیراشکی گل رو هم از وبلاگ آشپزیهای مامانم ورداشتم
مامان نگار
پاسخ
ممنونم سعیده جون .خیلی گلی خانم