نگارنگار، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره

نگارم دخترم

نماز خوندن نگار

1392/9/24 9:13
نویسنده : مامان نگار
819 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز وقتی می خواستم نماز بخونم نگارم گفت که منم می خوام نماز بخونم ،چادرو روسری سرش کرد و کنار من ایستاد .

رکعت اول :این رکعت با تمام تاب خوردناش تموم شد .

رکعت دوم: بعد از حمد نگار داد میزد بابا برام آب میاری آخه تشنمه .وای داشتم از خنده منفجر می شدم به زور این رکعت هم تموم شد .

رکعت سوم :نگار با شنیدن صدای باباش:بابا آروم! ساکت باش مگه نمی بینی داریم نماز می خونیم حواس ما رو پرت می کنی؟

دیگه نمی تونستم خودم رو نگه دارم ،رکعت چهارم هم که طاقتش تموم شد و گفت :مامان بسه دیگه من نمازم رو خوندم برم بازی کنم .با این وضیعیت به همه هم می گفت من با مامانم نماز خوندم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

رها
24 آذر 92 19:08
نمیدونم بپرسم چی شده یا نه ولی ... فقط بدون همیشه و همیشه خدا کنارمون هست و هوامون و داره پس مطمئا باش و واسه همه چی با خدا حرف بزن ______________________ بعدشم از طرف من این فسقلیه با نمکه بازیگوشت و کلی بوس کن که انقد با مزه نماز میخونه ]
مامان نگار
پاسخ
اتفاق خاصی نیفتاده ،فکر می کنم دچار بحران سی سالگی شدم اما با دو سال تاخیر ،همون پوچی و انفعال .ممنون که تو این روزا دوستایی از جنس شما دارم که همپام میشید برای گذر از روزهای بد
رها
25 آذر 92 10:13
اینجوری نگوووووووووووووو منم تا یه سال دیگه میشم سی تازه بهران من بد تر هم باید باشه یه نی نی هم نیست که بیاد بهرانم و کم کنه یکم تو زندگیت تنوع بده ، یه کلاسی ، تفریحی ، رقصی یه کاری که دوس داری انجام بده شاید یه افاقه ای بکنه
مامان نگار
پاسخ
چشم دوست خوبم