غیبت طولانی ما
عکس های نگار از تولد تا کنون
خیلی وقت بود می خواستم یه سری عکس از نگار بذارم که تازه الان موفق شدم . این شما و این نگار دختر عزیز من نگار نیم ساعت بعد از تولد دومین روز زندگی گل من اولین خوابهای دنیای اش چهار ماهگی اولین محرم زندگیش شش ماهگی و نشستن البته نگار آخر چهار ماهگی نشست تولد یک سالگی نگار و فاطمه دختر خاله نگار که تولد دوسالگی اون و یک سالگی نگار رو با هم تو اصفهان جشن گرفتیم نگار تو باغ پرندگاه اصفهان و تعجبش از دیدن پرنده ها نگار و باباش در میدان امام اصفهان اولین شب یلدا نگار و بهار دخترخا...
نویسنده :
مامان نگار
9:49
نوروز 93
بدون عنوان
خدایای رحمان نوید میلاد سال نو را بر دوش نسیم بهاری گذاشت تا این امانت سبز را به رسم آغاز به خالق سپارد.حلول سال نو و تولد دوباره طبیعت، عید فرخنده و کهن نوروز باستانی را که یادگار نیاکان و پیامآور دوستی، عشق و محبت، با لطافت گیاه و خرمی طبیعت، و تحول به مراحل نیکوتر و برتر است . ...
نویسنده :
مامان نگار
11:29
آخرین خبر
من بالاخره بلیط گرفتم .فردا شب ساعت 21.از فیلم بازی کردن هم راحت شدم .دوستای خوبم فردا هم میام می بینمتون
نویسنده :
مامان نگار
12:02
سال 92 هم تموم شد
آخرین روزهای 92
یه ذره فکر کنیم
داستان آلزایمر مادر ! چمدونش را بسته بودیم، با خانه سالمندان هم هماهنگ شده بود کلا یک ساک داشت با یه قرآن کوچک، کمی نون روغنی، آبنات، کشمش چیزهایی شیرین، برای شروع آشنایی ... گفت: "مادر جون، من که چیز زیادی نمیخورم یک گوشه هم که نشستم نمیشه بمونم، دلم واسه نوه هام تنگ میشه!" گفتم: "مادر من دیر میشه، چادرتون هم آماده ست، منتظرن." گفت: "کیا منتظرن؟ اونا که اصلا منو نمیشناسن! آخه اون جا مادرجون، آدم دق میکنه ها، من که اینجا به کسی کار ندارم اصلا، اوم، دیگه حرف نمی زنم. خوبه؟ حالا میشه بمونم؟" گفتم: "آخه مادر من، شما داری آلزایمر می گیری همه چیزو فراموش می کنی!" گفت: "م...
نویسنده :
مامان نگار
9:33
بدون عنوان
پناه می برم به تو ... به تو از تمام جغرافیای دنیای بد اخم ها و فکر می کنم چه آرام است یادم با نامت . پناه می آورم به تو ... بعد از هرباران،بعد از هر زخم ،قبل از هراتفاق ،بعد از هر حادثه و بگو جز تو چه کسی می تواند مرهم باشد بردلم . پناه می برم به نامت به یادت و هرچه که مرا جداسازد از ناامیدی . مرا ببر به اتفاق های خوب ، ساعت های ناب آن روزها که دلشوره هایم بزرگتر از فاجعه نبود و مرا بیاور به اکنون ، به باور آنکه خوب می شود لحظه ها و درست می شود اندام حقیقت . پناه می برم به تو تا آنچه که نباید بایدم شود و آنچه که باید نباید شود را اشتباه نکنم . پناه می ...
نویسنده :
مامان نگار
9:32