نگارنگار، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره

نگارم دخترم

کار شاخ درآر نگار

1392/11/30 8:53
نویسنده : مامان نگار
1,063 بازدید
اشتراک گذاری

شما فکر می کنید این جسم صورتی رنگ ١سانتی متری چیه؟

بیاید تا براتون بگم

 

دیروز که از سر کار اومدیم نهار خوردیم و رفتیم برای خواب عصر .خمیازهمن زود بیدار شدم چون امروز قرار بود مامانم اینا بیان تند تند شروع کردم به کار و آماده کردن نهار امروز.نگار بعد از یکی دوساعت خواب بلند شد و اومد تو بغل من نشست بغل.

دیدم که نگار بازم آبریزش بینی داره ،تو دلم گفتم :بیچاره شدم ،این بچه دوباره تو مهد سرماخورد و اومد خونه گریه.همینطور که رو پام نشسته بود و داشتم بهش سیب میدادم که بخوره ،بهش گفتم :نگار جان پاشو دستمال کاغذی بیار دماغت رو هم بگیرم نگران.اونم رفت دستمال آورد و گفت:مامان میشه یواش دماغم رو بگیری آخه درد می کنه .منم دوباره ناراحت وافسوسنگرانکه حتما دماغش به خاطر شروع سرماخوردگی می سوزه .

خلاصه منم آروم از نوک بینی پاک کردمسبز.بعد خانم شروع کردن به عطسه .یکی ،دو تا ،سه تا  .که یکدفعه یه عطسه محکم و این جسم صورتی که معلوم نیست پاپیون گل سر کدوم بخت برگشته ای تو مهده از تو دماغ دختر ما افتاد بیرون .اولش فکر کردم که خمیر بازیه یا آدامسه .اما بعد چشمم به جمال نگینش افتاد و دیدم که بعله خانم اینو کرده تو بینیش.

ازش می پرسم :این چیه ؟

میگه این گل تل سر سونیاست دست من بود .بعد خاله سحر آهنگ گذاشت بریم برقصیم ،دیگه نمی دونم کجا گذاشمش .تعجبتعجبتعجب

هم عصبانیبودم ،هم خندهو هم خدا رو شکر می کردم که اومده بیرون .چون جایی بود که من اصلا ندیده بودمش .با اینکه من هر روز نگار که از مهد میاد سرتا پاش رو چک می کنم .

شما ببیند دختر من چه جای امنی رو برای این وسیله پیدا کرده و گذاشته تا بعد از رقصش دوباره باهاش سرگرم بشه .خنده

امروز صبح که نگار رو بردم مهد به مربیاشون گفتم :تو رو خدا این وسایل ریز رو که میشه این بلاها رو سرش آورد از تو دست و بال اینا جمع کنید .ایندفعه به خیر گذشت  اما دفعه بعد معلوم نیست .

پسندها (1)

نظرات (15)

سعیده مامان آنیسا
30 بهمن 92 10:25
وای نگار عجب کار خطرناکی میکنی تو درس مثل آنیسا البته آتیسا اندازه نگار پیشرفت نکرده فعلا تو مرحله مروارید ایناس
مامان نگار
پاسخ
نه بابا این دختر من جهش سریعی داره .کارایی میکنه که من واقعا می مونم که باید باهاش چه کنم
مامان روژینا
30 بهمن 92 12:04
واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااایمامانی مواظب نگار توچولوی ما باش تو رو خدا
مامان نگار
پاسخ
به خدا نمی دونی من چقدر مواظب این دخترم اما بعضی وقتها یه کارایی می کنه که دهنم می شه
مامان كياراد
30 بهمن 92 16:11
نگار.............................
مامان نگار
پاسخ
فقط می تونم
نوشین
3 اسفند 92 12:56
به خیر گذشته خوب شد عطسه کرده و از بینیش اومده بیرون
مامان محیا
3 اسفند 92 13:43
وای خدای من چ کاری کرده این دخملهب خیر گذشت واقعا
مامان نگار
پاسخ
واقعا .این روزها ازش کارایی سر میزنه که من می مونم از کجا یاد می گیره
رزا
3 اسفند 92 14:40
عزیزم چه خطرناک نگار جون خاله مواظب خودت باش مامان نگار مرسی از حرفای قشنگت چشم من پایم
مامان نگار
پاسخ
پس پیش به سوی استارت دوباره اومدم وبت رو ببینم
مامان آیدا
4 اسفند 92 21:10
عزیزدلم خداروشکربه خیر گذشت
مامان نگار
پاسخ
ممنون خاله مهربون
اسپاترا
5 اسفند 92 5:40
آخه این چجور جا شده تو بینی کوچولوت گل دخملی مامانی مواظب این گل دخملی شیطون باش
مامان نگار
پاسخ
حالا مونده تا عجایبی از نی نی خودت ببینی .صبر کن تا ایشا....آدریان راه بیفته ،اون موقع چیزهایی می بینی که خودت می فهمی چه جوری جاش داده
مامان یاسمن و محمد پارسا
5 اسفند 92 9:02
وایالاهی بمیرم وای چکار کردی دختر مامان چی بگم
مامان نگار
پاسخ
من خودم هنوز اون صحنه ای که دیدم رو باور ندارم
مامان یاسمن و محمد پارسا
5 اسفند 92 9:03
مامان پسر خواهرای منم چند بار از این از این دست کارا کردن یه بار سنگ یه بار نخود یه بار منجوق وای خدا خودش نگه دار همه بچه ها باشه
مامان نگار
پاسخ
ایشا...
اکرم مامان رها
6 اسفند 92 17:33
وای خدا از دست این بچه ها و کاراشون ما از وقتی که رها لوبیا کرد تو بینیش بهش میکیم لوبیا خانم در نتیجه نگار جون هم از این به بعد میشه پاپیون خانم
مامان نگار
پاسخ
قبول دارم
مامان ملینا و کوروش
14 اسفند 92 7:52
از دست نگار خانوم وروجک خیلی کار بامزه و البته خطرناکی کردی فسقلی
مامان نگار
پاسخ
آره نمی دونید که چقدر خدا رو شکر کردم که اتفاقی نیفتاد
مامان سویل
14 اسفند 92 9:11
,وای نگار جون این چه کاریه بلاااااااااااااا مامانی بهش بگو دیگه از این کارانکنه خیلی خطرناکه.....
مامان نگار
پاسخ
گفتم نه یکبار نه ده بار بلکه صدها بار اما نگار کلا بچه ای با کارهای خطرناکه.مثل دیشب که یه صندلی گذاشته کنار تخت و بعد میره رو صندلی و می پره رو تخت وقتی رسیدم نزدیک بود صندلی از زیر پاش لیز بخوره و با مخ بیاد رو لبه تخت
sahel
29 خرداد 93 12:58
خدا رحم کرده بهش عجب شیطون بلایی هست این نگار خانوووووووووم
مامان نگار
پاسخ
آره عزیزم .فکرشو بکن
حمیده
15 تیر 93 14:00
وای.............................................هم متعجبم هم خیلی خندیدم