کار شاخ درآر نگار
شما فکر می کنید این جسم صورتی رنگ ١سانتی متری چیه؟
بیاید تا براتون بگم
دیروز که از سر کار اومدیم نهار خوردیم و رفتیم برای خواب عصر .من زود بیدار شدم چون امروز قرار بود مامانم اینا بیان تند تند شروع کردم به کار و آماده کردن نهار امروز.نگار بعد از یکی دوساعت خواب بلند شد و اومد تو بغل من نشست .
دیدم که نگار بازم آبریزش بینی داره ،تو دلم گفتم :بیچاره شدم ،این بچه دوباره تو مهد سرماخورد و اومد خونه .همینطور که رو پام نشسته بود و داشتم بهش سیب میدادم که بخوره ،بهش گفتم :نگار جان پاشو دستمال کاغذی بیار دماغت رو هم بگیرم .اونم رفت دستمال آورد و گفت:مامان میشه یواش دماغم رو بگیری آخه درد می کنه .منم دوباره ناراحت وکه حتما دماغش به خاطر شروع سرماخوردگی می سوزه .
خلاصه منم آروم از نوک بینی پاک کردم.بعد خانم شروع کردن به عطسه .یکی ،دو تا ،سه تا .که یکدفعه یه عطسه محکم و این جسم صورتی که معلوم نیست پاپیون گل سر کدوم بخت برگشته ای تو مهده از تو دماغ دختر ما افتاد بیرون .اولش فکر کردم که خمیر بازیه یا آدامسه .اما بعد چشمم به جمال نگینش افتاد و دیدم که بعله خانم اینو کرده تو بینیش.
ازش می پرسم :این چیه ؟
میگه این گل تل سر سونیاست دست من بود .بعد خاله سحر آهنگ گذاشت بریم برقصیم ،دیگه نمی دونم کجا گذاشمش .
هم بودم ،هم و هم خدا رو شکر می کردم که اومده بیرون .چون جایی بود که من اصلا ندیده بودمش .با اینکه من هر روز نگار که از مهد میاد سرتا پاش رو چک می کنم .
شما ببیند دختر من چه جای امنی رو برای این وسیله پیدا کرده و گذاشته تا بعد از رقصش دوباره باهاش سرگرم بشه .
امروز صبح که نگار رو بردم مهد به مربیاشون گفتم :تو رو خدا این وسایل ریز رو که میشه این بلاها رو سرش آورد از تو دست و بال اینا جمع کنید .ایندفعه به خیر گذشت اما دفعه بعد معلوم نیست .