نگارنگار، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره

نگارم دخترم

بدون عنوان

1392/10/23 11:12
نویسنده : مامان نگار
499 بازدید
اشتراک گذاری

این روزها روزهای امتحان دانشجوهاست و بابای نگار هم سخت مشغول امتحان دادن و طبق عادت ترمهای پیش نگار این روزها بیش از بیش عاشق باباش می شه و مرتب هوس بغل بابایی رو می کنه و از هر فرصتی برای با بابا بودن استفاده می کنه .

باباش از این مسئله هم راضی و هم ناراضیه .

در ضمن همه خواهرها و پدر و مادرم قراره برن دزفول خونه یکی از خواهرام،ولی ما به خاطر امتحانای بابا مسعود نمی تونیم بریم.

راستی دیشب وقتی داشتم برای امتحان انتقال حرارت آقای پدر نت ورمی داشتم ،نگار با حالت کاملا جدی به باباش می گفت مگه مامان دانشجو و استاد داره که دادی درساتو بنویسه ؟فردا استادت ببینه دعوات می کنه .تعجبباباش گفت نه نگار جان داره کمک می کنه تا خودش هم یاد بگیره سبز

بعد نگار گفت :من که می دونم داره کار تو رو انجام میده اما کارت درست نیست خجالتخجالتباید خودت درساتو بخونی و نمره بگیری .بعدم بذاری مامانم بیاد بخوابه و منو بخوابونه تا فردا بتونم بیدار بشم برم مهدتشویقتشویقتشویق

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

ارلا
24 دی 92 11:06
سلام ممنون که نگاتون رو به دیدن وب من دادید مطالب وبم مطعلق به شما دوستای گلم است
مامان نگار
پاسخ
ممنونم بازم به ما سر بزنید
ماما ن آیدا
24 دی 92 17:07
ای خدا جانم چقدر قشنگ خداییش راست میگن بچه های الان خیلی باهوشن
مامان نگار
پاسخ
آره جدیدا باباش به خاطر تذکرهای لحظه به لحظه نگار خیلی سریع کتاب و جزوه هاش رو ازتو اتاق جمع می کنه
سعیده مامان آنیسا
25 دی 92 12:48
آفرین نگارجون مریم جون طرز تهیه رو کذاشتم برو ببین
مامان نگار
پاسخ
بابا دمت گرم رفتم
مامان آویسا
25 دی 92 14:30
ای ول نگارجون. این شیرین زبونیت منو کشته
رها
28 دی 92 16:53
ای جونــــــــــــــــــــــــــــــــم من فدای این شیرین زبونیات بشم که انقد خوشگل حرف میزنی یه عالمه میبوسمت خوشگله شیرینم
مامان نگار
پاسخ
ممنون خاله ههربونم