یلدای92
دیشب مثل پارسال عمو مجید و عمو وحید نگار خونه ما مهمون بودن و نگار هم از دیدن زینب ذوق زده .
اما دیروز نگار شادی دیگه ای هم داشت اونم کادوهای شب یلداش بود که کلی بابتشون به دختر عموش فخر فروخت و حالا شرح فخر فروشی نگار:
من چتر میکی موس دارم تو که نداری.
تازه من مداد رنگی قشنگ دارم نه از اون مداد رنگی معمولی ها مال من قیچی داره ،پاک کن داره ،تراش داره چسب ماتیکی داره ،خط کش و جامدادی ام داره ،واسه تو که نداره .
زینب:نگار می دی منم ببینم با هم نقاشی کنیم ؟
نگار:نه نمی شه آخه باید اول شب یلدا بخوریم بعد .مامان کی یلدا شروع می شه ؟
و تکرار این سوال تا بعد از شام و شروع خوردن.تازه به قول نگار که یلدا شروع شد پندهای بهداشتی بابا مسعود شروع شد که نگار جان پفک نخور ،کشمش گردو بخور.من که مامانش بودم دلم نمی خواست اون همه خوراکی شور و ترش رو ول کنم و کشمش گردو بخورم .البته شما جمله آخر رو تو پرانتز بخونید