بی انصافی من
دیروز خواهر یکی از همکارام رو که لنفوم هوچکین داره و شیمی درمانی و رادیوتراپی میکنه آوردن آزمایشگاه که اگه بشه براش سرم بزنیم چون بیمارستان نتونسته بودن رگش رو پیدا کنن .
من و یکی از همکارام خیلی تلاش کردیم تا تونستیم بعد از سه چهار بار سوراخ کردن دست و پاش بالاخره از قوزک پاش یه رگ بگیریم ،وقتی رنج و عذاب اون دختر بیست ساله رو دیدم و خودم قاضی خودم شدم دیدم که من چقدر بی انصافم که با تن سالم هنوز هم دارم دنبال یه فکر میگردم تا ناراحت باشم و اون بشه علت بی حوصلگیم.
خدایا بابت دختر سالمی که بهم دادی و فرصت دادی که رشدو بالندگیش رو ببینم ازت ممنوم،و ازت معذرت می خوام که اینقدر بنده بی انصافی ام .
منو بابت ناشکریهام ببخش خدایا
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی