يه مطلب :خنده يا غم
چند روزه كه چشمهاي من عفونت كرده ،ديروز كه مي خواستم برم دكتر ديدم كه نگار هم از مهد برگشته و تب داره .همش ميگه گوشم درد مي كنه .منم گفتم هردومون مي ريم دكتر .هم واسه من چشم پزشك و دكتر اطفال هم واسه نگار .
وقتي وارد مطب آقاي دكتر( دكتر اطفال) شديم دكتره از نگار خيلي خوشش اومد و شروع كرد به تعريف از نگار .وسط نسخه نوشتن هم هي برميگشت يه نگاهي به نگار مينداخت و مي خنديد و مي گفت خيلي نازه دخترتون .خلاصه نسخه نوشتن ايشون نيم ساعت طول كشيد و وقتي بيرون اومديم ديدم سه تا آنتي بيوتيك رو با هم تجويز كرده و سه تا داروي اشتباهي كه اصلا ربطي نداره نوشته و چند تا هم نوشته و بعد خط زده .
من موندم كه اين دكتر فكرش كجا بود يا با ديدن نگار كجا رفت كه اگه من نمي فهميدم و داروهاي درست رو نمي گرفتم چه بلايي سر نگار مي اومد ؟باباي نگار كه وسط معاينه دكتر مي خواست نگار و ورداره ببره بيرون .قيافه دكترو قيافه منو باباش.
خلاصه خودم رفتم و داروهايي كه مي خواستم رو گرفتم و اومديم خونه .الانم نگار خيلي بهتره .خدا رو شكر
اونوقت هي ميگن سرخود و بي نسخه دارو نگيريد .